جدول جو
جدول جو

معنی پی ریزی - جستجوی لغت در جدول جو

پی ریزی
شفته ریزی دیوار یا پایۀ ساختمان، پی افکنی، بنیان گذاری
تصویری از پی ریزی
تصویر پی ریزی
فرهنگ فارسی عمید
پی ریزی(پَ / پِ)
عمل پی ریز. بنیان گذاری. پی افکنی. اساس افکنی
لغت نامه دهخدا
پی ریزی
بنیان گذاری پی افکنی
تصویری از پی ریزی
تصویر پی ریزی
فرهنگ لغت هوشیار
پی ریزی((پِ))
بنیان گذاری
تصویری از پی ریزی
تصویر پی ریزی
فرهنگ فارسی معین
پی ریزی
ایجاد، بنیان گذاری، پی افکنی، پی بندی، پی گذاری، تاسیس، شالوده گذاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی روزی
تصویر بی روزی
بی نصیب، بی بهره از رزق وروزی، فقیر، محتاج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
کامیابی، چیرگی، فتح وغلبه، چیره شدن بر دشمن
فرهنگ فارسی عمید
(پَ / پِ)
عمل پی گیر. تعقیب. مداومت. اصرار، برداشتن رد پای
لغت نامه دهخدا
فرانچسکو، حکیم و عالم و شاعر ایتالیائی، مولدوی بسال 1529 م، / 936 هجری قمری در جزیره خرسو (دالماسی)، او فلسفۀ ارسطو را مورد انتقاد سخت قرار داده است، وفات وی بسال 1597م، 1006/ هجری قمری بوده است
لغت نامه دهخدا
(هَُ بُوو)
اساس گرفتن. بنیاد یافتن. تأسیس شدن. بنیان گذارده شدن
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
تأسیس کردن. بنیاد نهادن. پی افکندن. اساس نهادن
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
عمل سیل آوردن:
کوه عظمت بسیل ریزی
دریای کرم بموج خیزی.
ابوالفضل فیاضی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
پی پیش، گربه در تداول کودکان
لغت نامه دهخدا
ناداری، تنگدستی، (یادداشت بخط مؤلف)، بی ارزش، بی قیمت، بی ارج، بی قدر، بی سنگ، بی وقر:
کجا تو باشی گردند بی خطر خوبان
جسمت را چه خطر هر کجا بود یا کند،
شاکر خوارزمی،
هرکس که شاد نیست بقدر و بجاه او
بیقدر باد نزد همه خلق و بی خطر،
فرخی،
رسد ز خدمت او بی خطر بجاه و خطر
کند ز خدمت او بی یسار ملک و یسار،
فرخی،
بس بی خطر و خوار کام یابی
زین جای بی اندام و عمر سوتام،
ناصرخسرو،
این روزگار بیخطر و کار بی نظام
وام است بر تو گر خبرت هست وام وام،
ناصرخسرو،
در چشم همت تو کزو دور چشم بد
سیم حلال بی خطر است و زر عیار،
سوزنی،
، بی رنج، نادشوار، بی مشقت:
اگر نیافت خطر بی خطر مگر به درم
درست شد که خرد برتر و به از درمست،
ناصرخسرو،
بی خطر باشد فلان با او چنانک
پیش زرگر بی خطر باشد کلال،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
حالت و کیفیت بی ریش
لغت نامه دهخدا
تصویری از پی ریت
تصویر پی ریت
ترکیب فلز و گوگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
نصرت و ظفر یافتن بر اعدا باشد، کامیابی، توفیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی ریزی شدن
تصویر پی ریزی شدن
اساس گرفتن تاسیس شدن بنیاد یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی ریزی کردن
تصویر پی ریزی کردن
تاسیس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر روزی
تصویر پر روزی
گشاده روزی گشاده رزق مقابل کم روزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی پیشی
تصویر پی پیشی
گربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی گیری
تصویر پی گیری
تعقیب، مداومت، اصرار
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پی ریزد ظنکه اساس و بنیادنهد، متصل پیوسته یک ریز پیاپی پی ریزگفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی روزی
تصویر بی روزی
محتاج و فقیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
ظفر، فتح، کامیابی، چیره گی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پی گیری
تصویر پی گیری
تعقیب، دنبال، ادامه دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش ریز
تصویر پیش ریز
بودجه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پی ورزی
تصویر پی ورزی
تعصب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
ظفر، توفیق، موفقیت، فتح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پی آیی
تصویر پی آیی
ترتیب
فرهنگ واژه فارسی سره
بی نوا، درویش، فقیر، مسکین
متضاد: فراخ روزی، دارا، محروم، بی نصیب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
افلاس، بی نوایی، تنگ دستی، درویشی، فقر، مسکنت، مفلسی، نداری
متضاد: توانگری، دولتمندی، غنا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
Triumph, Victory
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پریروزها، روزهای پیشین
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
триумф , победа
دیکشنری فارسی به روسی